و من پيامبريم از جنس سكوت و سالهاست به دنبال سرزمين ماورايي بنام «آزادي» .مكاني كه در تبعيد گاه خاك نباشد و در فكر سرنوشت نگنجد.جايي كه شراب پاك و ميكده ، بي گناه و ترانه ها از جنس دوستي باشد.جايي كه امر به معروف نيست و حراست نيست و منبر نيست و مداح نيست و تعهد نيست و آخونديسم نيست و نهيليسم نيست و خرافه نيست و .....
سرزميني كه خدا براي ما بخواند و بخندد و بزدايد غم هاي نشسته بر ايينه قلب مردمان تاريخ و جايي كه شراب عصاره انگور محبت باشد و رقص پاي كوفتن در مسير معرفت و غم، تنها سرنوشت مبهم فرشته خيال و جايي كه به خاطر قلم دست،پا را قلم نكنند و بخاطر پرواز روح ،جسم را به زنجير نكشند و مردم ان به جاي خودسوزي،خودسازي كنند و جايي كه روشنفكران ان، معتكف مسجد تنهايي خويش نباشند و مهم تر انكه شيطان اين فرشته اي كه قرباني انسانيت شد ما را در مسير عبادت و بندگي كه سابقه اي چند هزار ساله داشت،رهنمون سازد و فقر اين واژه نامقدس افرينش از سفره ما رخت بندد و فقر نخوردن نيست وفقر ديوار ترك برداشته همسايه ما نيست و مگر فقر چيست جز نفهميدن و گرسنگي فكر و ابهام زيستن و قهر قلم و زنداني شدن انديشه و ايزولاسيون فهم.....وه چه ميكشم!!!!
اين مكان مقدس و آباد و آزاد وآگاه كه زاييده تفكرات شبانه من است شبيه خانه توست اي خداوند من اي مهتاب و آفتاب من و آن كشور كه در ذهن من خفته است شبيه مملكت توست و من اكنون به زمين تو محتاجم و قلمم كه هزاران واژه پر رمز و راز درجوهر وجودش فرياد ميزند نيازمند لوح سفيد آستان توست.اي آزادي ! كاش بسوي تو مي امدم و در زير سايه مژگان تو مي اسودم اي خداوند من، اي ازادي خواه ازادي بخش
خدايا!!
اگر عمار در زير شديد ترين شكنجه هاي كفار فقط سه جمله گفت: احد احد احد
واگرشريعتي درزير شديد ترين شكنجه هاي ساواك فقط سه جمله گفت:ارشاد ارشاد ارشاد
من در زيرشديدترين شكنجه هاي خيالم فقط سه جمله ميگويم: آزادي آزادي آزادي
:: موضوعات مرتبط:
سياسي ,
,